لئالي کلام را زطبع من برآورد ماه جمادي آيد و ز خرمي خبر دهد به بيستمين صباح آن اميد بر بشر دهد خديجه اي زدرد و غم به جان رسيده غم مخور خديجه گر قبيله ات از تو بريده غم مخور خديجه اي که از خدا فاطمه را گرفته اي ز هست و نيست چو دل بهر خدا گرفته اي دايره وجود را مرکز و محور آمده ولي ممکنات را محرم و همسر آمده فاطمه اي که عقل ما مات عبادتش بود همسري علي نهايت سعادتش بود فاطمه اي که حق بر او عرض سلام مي کند کسي که پيش پاي او پدر قيام مي کند فکر کسي نمي رسد به ساحت جمال او تربيت سلاله اش نمونه کمال او فاطمه اي تو بازگو فلسفه حيات را زنده نگاه داشتي و آتوالزکوة را اي که خدا بي مثل به کوثرت مثال زد نبي زمهر بضعتي به سينه ات مدال زد به حسن تو که مي کند جلوه گر آفتاب را به کوي تو که از دلم ربوده صبر و تاب را فاطمه اي زلطف تو قعود ما قيام ما نام تو و حسين تو سرود ما کلام ما
باز دل شکسته ام نواي ديگر آورد
پرده بهتري زند سرود خوشتر آورد
مگر ثناي فاطمه دخت پيمبر آورد
که آگه از مقام او کسي بجز اله نيستنسيم درک و عقل را درين حريم راه نيست
جماد را نديده کَس گل آورد ثمر دهد
به زندگاني بشر تجلي دگر دهد
در اين خجسته صبحدم داده خداي ذوالعطابه ياوسين و طاوها کوثر و قدر و هل اتي
خديجه اي زدشمنان طعنه شنيده غم مخور
خداست يار و مونست ز هر پديده غم مخور
لطف خداست ياورت محمد است همسرت بهتر از اين چه مي شود که فاطمه است دخترت
چه کرده اي که اين مقام را فراگرفته اي
هزارها برابر از خدا جزا گرفته اي
خديجه ديده روشن از فروغ نور ديده ات باد مبارک از خدا مقدم نورسيده ات
محيط لطف وجود را جوهر و گوهر آمده
رسول کائنات را دختر و مادر آمده
چه دختري که هستي جهان بود ز هست او رسول حق به امر حق بوسه زند به دست او
نقش به چهر دوستان مهر ارادتش بود
ليله قدر اولياء شام ولادتش بود
ثبت شد از ولادتش بقاي نسل احمدي يافت بقا زنسل او شريعت محمدي
اداي ذکر نام او به احترام مي کند
بر در خانه اش سلام صبح و شام مي کند
شرف ببين که خانه اش برده سبق ز طور هم حيا ببين که پوشد او چهره خود ز کور هم
جلال حق جلال او جمال حق جمال او
سلام حق بر او و باب و مام و زوج او
که هستي تمام ماسوا بود ز هستشان نظام ملک خويش را داده خدا به دستشان
ساخته جد و جهد تو سفينة النجات را
حي علي الفلاح را حي علي الصلاة را
مزرعه عفاف را زاشک آب داده اي به بانوان زشرم خود درس حجاب داده اي
دم از جلال و قدر تو قادر ذوالجلال زد
حلقه به باب خانه ات دست علي و آل زد
يافته است پرورش خون خدا زشير تو شير خدا به مرتبت نظير تو بشير تو
به اشک تو که بشکند قيمت دُرّ ناب را
عرض سلام کرده و منتظرم جواب را
دريغ از جواب ما به خاطر خدا مکن دست توسل مرا ز دامنت جدا مکن
دوستيت قبولي صلوة ما صيام ما
نثار قبر مخفيت درود ما سلام ما
به یاد درد و داغ ها که بُد گواه صبر تو هنوز گریه می کند علی کنار قبر تو
نظرات شما عزیزان:
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
|
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |