علي و ارتباط با زنان و دختران
- به طور مثال همين چگونگي ارتباط داشتن با زنها و دخترهاي نامحرم در جامعه، يكي از معضلات امروز ما جوانها است. بخاطر اينكه نه الگوي مناسبي در مورد آن ارائه شده و نه ديدگاه دين در مورد آن به خوبي مشخص و تبيين شده است. تازه، تندروي ها و كج رويهاي گروهها و طبقات گوناگون در مرحله عمل را هم به آن اضافه كن.
- اگر به سيره اميرالمؤمنين دقت كني،مي بيني كه حضرت علي (ع) در سنين جواني با زنان سالخورده اسلام سلام و احوالپرسي مي نمود ولي با دختران و زنان جوان نه! حتي سلام هم نمي كرد. در حاليكه پيامبر در همان زمان با زنان و دختران هم سلام و احوالپرسي مي كردند. چون زماني كه علي (ع) 20 ساله و درعنفوان جواني چنين عمل مي نمود، پيامبر اكرم (ص) قريب 50 سال از عمر شريفشان مي گذشت بنابراين از آنجا كه احتمال پيش آمدن گناه دست كم براي طرف مقابل دور از ذهن نبود،علي (ع) اين تربيت شده مكتب پيامبر به عنوان يك جوان سعي داشت مسائل ارتباطي و حدود بين دختر و پسر يا به عبارتي زن و مرد را مراعات كند. هر چند وجود نازنين آن حضرت مبرا و پاكيزه از هر گونه آلودگي بود.
از طرفي پيامبر سه دختر جوان به نامهاي زينب، ام كلثوم و فاطمه در خانه داشتند. حضرت علي (ع) با اينكه از كودكي به اين خانه رفت و آمد داشتند، اما در اين رفت و آمدها نهايت دقت را به عمل مي آوردند. در حاليكه همين علي (ع) در دوران خلافتش، وقتي كه حدود 60 سال سن داشت و همسر شهيدي را نيازمند كمك ديد، به ياري او شتافت.
پس در ارتباط با افراد نامحرم ،چيزي كه بيش از عوامل ديگر اهميت دارد
نيت و انگيزه طرفين و از همه مهمتر عدم امكان وجود مفسده درا ين ارتباط براي هر دو نفر است!
ياري رساندن به نيازمند و در طلب رضاي خدا آنهم در حد ضرورت مطلوب است و ليكن اين سيره جداي از بهانه جويي براي آشنايي و استمتاعات و لذت جويي و هرگونه آلودگي ديگر است.
به راستي كه كسي چون حضرت علي (ع)، در سنين جواني اش و در ريزترين حركات و رفتارهايش بهترين الگوي نسل جوان ماست
جواني علي عليه السلام الگويي براي جوانان
- مي گويند بايد از حضرت علي (ع) الگو بگيريم! اما چگونه؟!... من يك جوان هستم! يك جوان با خصوصيات خاص دوران جواني! يك جوان با شور و نشاط خاص اين دوران كه به خنده و تفريح، به شور و احساسات نياز دارد و به الگويي كه مرا به شور آورد!
- با تمام اين حرفها، باز هم بهترين الگو براي تو و براي همه،مولاي متقيان است: و بخصوص جواني شان!
- جواني حضرت علي (ع) ؟!
- بله ! خود اميرالمؤمنين هم در جواني شان، الگو داشته اند. الگويشان هم پيامبر بوده است. علي (ع) از شش سالگي همراه و همراز پيامبر و در خانه ايشان زندگي مي كرده اند و در همه امور زندگي شان، حتي جزيي ترين مسائل هم به پيامبر اقتدا مي نمودند. يعني خود ايشان هم از يك انسان كامل و والاي ديگر، الگو مي گرفته اند.
- اما چگونه ؟!
- پيامبر اكرم (ص) و علي (ع) همواره با هم بودند، از هنگام عبادت و خلوت در غار حرا گرفته تا مراحل مختلف دعوت خويشان، دعوت عمومي در خانه خدا و حتي سفرهاي تبليغي پيامبر. علي (ع) هميشه اول صبح به ديدار پيامبر مي رفت و آنگاه يكديگر را شاداب ودر آغوش مي كشيدند و احوال هم را مي پرسيدند. آندو بزرگوار اوقات زيادي از شبانه روز را در كنار هم به كار و تلاش مي پرداختند و گاه علي (ع) خالصانه عرق از پيشاني پيامبر (ص) پاك مي كرد و ا يشان نيز صميمانه از او تشكر مي نمود.
علي (ع) خود در اين باره مي فرمايند : ((پيامبر (ص) مرا در دامن خود پروريد. من كودك بودم، پيامبر مرا چون فرزند خود در آغوش گرمش مي فشرد و در استراحتگاه مخصوص خود جاي مي داد... هرگز نيافت كه من دروغي بگويم و در كردار من اشتباهي رخ دهد. من همچون بچه شتري تازه كه پيوسته به دنبال مادرش هست، به دنبال او مي رفتم. او هر روز نكته هاي تازه اي از اخلاق را براي من آشكار مي ساخت. و مرا فرمان ميداد كه در خط او حركت كنم. آن حضرت مدتي از سال در كوه حرا به سر مي برد و كسي جز من او را نمي ديد... من نور وحي و رسالت را ميديدم و بوي خوش ودل انگيز نبوت را احساس مي كردم.. موقعيتي كه من در محضر رسول الله داشتم براي هيچ كس نبود.))
- بسيار خوب! تمام اين حرفها درست! اما حضرت علي، پيامبر را مي ديده اند، وجودشان را لمس مي كرده و به ايشان اقتدا مي كرده اند اما من چه؟! من كه حضرت علي را نمي بينم، چگونه مي توانم از ايشان الگو بگيريم؟!
- تاريخ كه روح، افعال و رفتار اميرالمؤمنين را ديده و نقل كرده است. از او استفاده كن! از ديدگان تاريخ!
- آري! مگر تو نمي گفتي الگويي مي خواهي كه تو را به شور بياورد. آنچه مي تواند يك جوان را به شور بياورد، ديدن حماسه آفريني ها و شورمندي هاي كسي است كه به او علاقمند است. حال چه كس ديگري را سراغ داري كه به اندازه اميرالمؤمنين ، حماسه آفريده باشد. در همان كودكي كه مصادف بود با آغاز بعثت پيامبر، كودكاني كه به تحريك مشركان،پيامبر را آزار مي دادند و سنگ مي پراندند، با شجاعت از اطراف پيامبر دور مي كرد. چه كسي ، شب را در بستري پر خطر بجاي ديگري،بجاي محبوبش خوابيده و از آن شب به عنوان لذتبخش ترين شب عمرش ياد كرده است؟ مگر رشادتهاي اميرالمؤمنين را در جنگ بدر نشنيده اي؟! آن هنگام او فقط 25 سال داشته است و به گفته مورخين نيمي از كشته شدگان اين جنگ با ضرب شمشير علي (ع) از پاي در آمده بودند. مي داني در جنگ احد زمانيكه علي (ع) 26 سال داشت،انجا كه در همان اوائل جنگ پرچمدار9 لشكر دشمن را بهخاك انداخت و بعد هم هنگامي كه پيامبر در خطرمحاصره بود پروانه وار به دور آن حضرت مي چرخيد و از وجود مباركشان محافظت مي كرد همه مردم چه ندايي را از آسمان شنيدند:
((لا فتي الا علي، لا سيف الا ذوالفقار))
((علي از همه جوانها بهتر است و ذوالفقار او از همه شمشيرها برنده تر))
- اما جنگ خندق و شجاعت بي همتاي علي (ع) و داوطلب شدن ايشان جهت مبارزه با عمروبن عبدود يكي از نيرومندترين مردان عرب آري همانجا بود كه پيامبر به واسطه اخلاص علي (ع) در اين مقابله بي نظير فرمود :
(( ضربه علي يوم الخندق، افضل من عباده الثقلين))
به راستي كه چنين حمله اي در وصف هيچ دلير مرد ديگري بيان نشده! در آن زمان اميرالمؤمنين 28 سال بيشتر نداشت!
در جنگ خيبر نيز هنگاميكه تمام مردان با تجربه و جنگ ديده سپاه اسلام، شكست خورده بازگشتند، علي (ع) به ميدان آمد و با فتح قلعه محكم و مقاوم خيبر آن پيروزي بزرگ را براي اسلام به ارمغان آورد.
به راستي كه هيچ جوان ديگري، چنين جواني پرشور و هيجان انگيزي نداشته است.
همه مردان بزرگ تاريخ بشريت و پيشاپيش همه آنان علي (ع) در دوران جواني از رموز موفقيت خود بهره برده، راههاي پرپيچ و خم آن را با درخشندگي پشت سر نهاده، توانسته اند كارهاي بزرگي را به انجام رسانند.
تفريح و شادي علي (ع)
- مي داني اي دوست عزيز: من هم حرفهاي تو را مي پذيرم. اما جنگ و شور و حماسه فقط بخشي از زندگي انسان است. جيزهاي ديگري هم هستند كه آدمي بايد به آنها هم توجه كند. الگوي كامل، بايد در آن زمينه ها هم حرف براي گفتن داشته باشد. اينطور نيست؟
- حتماً همينطور است. و من به تو مي گويم كه اميرالمؤمنين در آن موارد هم، الگويي قابل قبول و كامل ارايه مي دهد. آخر تو درباره زندگي اميرالمؤمنين چه فكر كرده اي؟
فكر مي كني تمام زندگي حضرت علي (ع) در جنگ و عبادت خلاصه شده؟
- يعني اينطور نبوده است؟!
- نه كه نبوده است! حضرت علي (ع)، مردي خوش رو و خندان بوده اند. هميشه تبسم خوش آيندي بر لب داشته اند كه دل مؤمنان را شاد مي كرده است. ايشان تفريح هم مي كرده اند. منتها تفريح در ديدگاه علي (ع) ولگردي و اتلاف وقت يا روز را به شب رساندن نبود.
- پس تفريح علي (ع) چگونه بود ؟
علي (ع) كار را تفريح مي دانست.
تفريح او را، مسافرت، كمك به ديگران، تحصيل و تدريس، سرودن، نوشتن، حفظ و قرائت قرآن، مباحثه، نگريستن به طبيعت و ورزش تشكيل مي داد. پرداختن به ورزشهاي شمشيربازي، پرتاب نيزه، اسب سواري، كشتي، وزنه برداري و شركت در مسابقات ورزشي هم براي ايشان جنبه تفريح داشته است.
- چقدر جالب بوده است! احتمالاً به دليل همين ديدگاه اميرالمؤمنين نسبت به تفريح و زندگي بوده است كه اگر سرتاسر زندگي شان را مرور كنيم، لحظه اي توقف و سكون در آن نمي يابيم. گويي حتي يك لحظه هم با لحظه قبلي شان مشابه نبوده است. و درست به دليل همين ديدگاه بود كه شوخي و خنده هم در سيره مولاي متقيان، شكل ديگري داشت.
- مگر شوخي و خنده علي (ع) چگونه بود؟
اميرالمؤمنين اهل شوخي و مزاح بود، اما نه شوخي هاي زننده و بي مزه! بلكه مزاح هاي معنادار و آموزنده!
هرگاه كه يكي از ياران و دوستانش را غمگين و گرفته مي ديد، با شوخي او را خوشحال مي كرد تا اندكي از اندوهش كم شود. از همه مهمتر اينكه، شادي علي (ع) هنگامي بود كه يك كافر، مسلمان مي شد. جنگي به پيروزي ختم مي شد، غذايي به فقير مي رساند، دل غمديده اي را شاد مي كرد،مشكلي را از كسي مرتفع مي كرد و كودك يتيمي را ذوق زده مي نمود. نكته ديگر هم اين بود كه مولاي متقيان در شوخي هايش مراقب و محافظ حدود شرعي بود تا حتي به شوخي دروغ نگويد، دل مؤمني را نشكند يا با زن و دختر نامحرمي، شوخي ننمايد.
علي و ارتباط با زنان و دختران
- به طور مثال همين چگونگي ارتباط داشتن با زنها و دخترهاي نامحرم در جامعه، يكي از معضلات امروز ما جوانها است. بخاطر اينكه نه الگوي مناسبي در مورد آن ارائه شده و نه ديدگاه دين در مورد آن به خوبي مشخص و تبيين شده است. تازه، تندروي ها و كج رويهاي گروهها و طبقات گوناگون در مرحله عمل را هم به آن اضافه كن.
اگر به سيره اميرالمؤمنين دقت كني،مي بيني كه حضرت علي (ع) در سنين جواني با زنان سالخورده اسلام سلام و احوالپرسي مي نمود ولي با دختران و زنان جوان نه! حتي سلام هم نمي كرد. در حاليكه پيامبر در همان زمان با زنان و دختران هم سلام و احوالپرسي مي كردند. چون زماني كه علي (ع) 20 ساله و درعنفوان جواني چنين عمل مي نمود، پيامبر اكرم (ص) قريب 50 سال از عمر شريفشان مي گذشت بنابراين از آنجا كه احتمال پيش آمدن گناه دست كم براي طرف مقابل دور از ذهن نبود،علي (ع) اين تربيت شده مكتب پيامبر به عنوان يك جوان سعي داشت مسائل ارتباطي و حدود بين دختر و پسر يا به عبارتي زن و مرد را مراعات كند. هر چند وجود نازنين آن حضرت مبرا و پاكيزه از هر گونه آلودگي بود.
از طرفي پيامبر سه دختر جوان به نامهاي زينب، ام كلثوم و فاطمه در خانه داشتند. حضرت علي (ع) با اينكه از كودكي به اين خانه رفت و آمد داشتند، اما در اين رفت و آمدها نهايت دقت را به عمل مي آوردند. در حاليكه همين علي (ع) در دوران خلافتش، وقتي كه حدود 60 سال سن داشت و همسر شهيدي را نيازمند كمك ديد، به ياري او شتافت.
پس در ارتباط با افراد نامحرم ،چيزي كه بيش از عوامل ديگر اهميت دارد
نيت و انگيزه طرفين و از همه مهمتر عدم امكان وجود مفسده درا ين ارتباط براي هر دو نفر است!
ياري رساندن به نيازمند و در طلب رضاي خدا آنهم در حد ضرورت مطلوب است و ليكن اين سيره جداي از بهانه جويي براي آشنايي و استمتاعات و لذت جويي و هرگونه آلودگي ديگر است.
به راستي كه كسي چون حضرت علي (ع)، در سنين جواني اش و در ريزترين حركات و رفتارهايش بهترين الگوي نسل جوان ماست.
نسخه جدید اجوبه الاستفتائات (سال 1390)
http://www.leader.ir/tree/index.php?catid=11
دانلود نرم افزار جامع الاحکام(جدید)
حضرت آیت الله خامنه ای
مخصوص موبایل(به صورت جاوا) شامل کتابهای
رساله الاستفتائات
و کتاب راهنمای فتوا که در آن اختلاف فتاوای
بین حضرت امام خمینی(ره)
ومقام معظم رهبری توسط حجت الاسلام فلاح زاده
گردآوری شده است میباشد.
تقدیم به تمام کسانی که رهبر معظم انقلاب
را به عنوان مرجع تقلید انتخاب کرده اند.
برای دانلود روی لینک زیر کلیک کنید
اخلاق سیاسی
پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله خامنه ای، گزیدهای از سخنان رهبر معظم انقلاب در مورد «اخلاقی سیاسی» که در ایام حوادث پس از انتخابات ریاستجمهوری توسط ایشان بیان شد را منتشر کرده است. بازخوانی این توصیهها به بهانه پرونده «اخلاق قلم» مسلما میتواند راهگشا باشد.
برای خاطر مستمع حرف نزنیم
عقل، این سیاسیبازىها و سیاسىکارىهاى متعارف نیست؛ اینها خلاف عقل است «العقل ما عبد به الرّحمن و اکتسب به الجنان؛ عقل چیزی است که به وسیله آن خداوند عبادت می شود و بهشت کسب می شود»؛ عقل این است که انسان را به راه راست هدایت میکند. اشتباه میکنند آن کسانى که خیال میکنند با سیاسىکارى، عقلائى عمل میکنند؛ نه، عقل آن چیزى است که راه عبادت خدا را هموار میکند. شاخصش هم براى ما، بین خودمان و خدا، این است که نگاه کنیم ببینیم در بیان این حرف اخلاص داریم یا نه؟ به فکر خدائیم یا نه؟ من دارم براى خاطر خدا، رضاى خدا حرف میزنم یا براى خاطر جلب توجه شما دارم حرف میزنم؟ براى خاطر خداست یا براى خاطر دل مستمع و غیر مستمع است؟ معیارش این است. به خودمان مراجعه کنیم؛ اقضى القضات نسبت به انسان، خودِ انسان است. خودمان را فریب ندهیم…
بیانات در سالروز عید سعید مبعث، بیست و نهم تیرماه هشتاد و هشت
بیعدالتی نکنید؛ حتی نسبت به دشمن!
همه با هم برادرند، همه با هم همکارى باید بکنند؛ همه باید براى ساختن کشور به یکدیگر کمک بکنند. به کسى نباید بیهوده تهمت زد؛ کسى را نباید به خاطر یک امر، از همهى آن چیزهائى که صلاحیت محسوب میشود، انسان او را نفى بکند. با انصاف باید بود؛ با انصاف باید عمل کرد؛ با انصاف باید حرف زد. خداى متعال در مورد دشمنان میگوید: «و لا یجرمنّکم شنآن قوم على الّا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتّقوى» اگر با کسى دشمنید، این دشمنى موجب نشود که نسبت به او بىانصافى کنید، بىعدالتى کنید؛ حتّى نسبت به دشمن؛ حالا آن که دشمن هم نیست. بىعدالتىها را همه کنار بگذارند؛ بىانصافىها را همه کنار بگذارند؛ همه در زیر پرچم نظام اسلامى و جمهورى اسلامى جمع بشوند؛ اصولى وجود دارد، به آن اصول همه پابندى خودشان را اعلام بکنند.
دیدار شرکتکنندگان مسابقات قرآن، سوم مردادماه هشتاد و هشت
اخلاق اهمیتش از عمل هم بیشتر است
به اخلاق خودمان هم برسیم؛ به اخلاق خودمان هم برسیم. اخلاق اهمیتش از عمل هم بیشتر است. فضاى جامعه را فضاى برادرى، مهربانى، حسن ظن قرار بدهیم… قرآن کریم میفرماید: «لو لا اذ سمعتموه ظنّ المؤمنون و المؤمنات بانفسهم خیرا»؛ وقتى میشنوید که یکى را متهم میکنند، چرا به همدیگر حسن ظن ندارید؟ تکلیف دستگاه اجرائى و قضائى به جاى خود محفوظ است. دستگاههاى اجرائى باید مجرم را تعقیب کنند، دستگاههاى قضائى باید مجرم را محکوم و مجازات کنند؛ با همان روشى که ثابت میشود و در قوانین اسلامى و قوانین عرفى ما هست و هیچ هم در این زمینه نباید کوتاه بیایند؛ اما مجازات مجرم که از طرق قانونى جرم او ثابت شده است، غیر از این است که به گمان، به خیال، به تهمت، یکى را متهم کنیم، بدنام کنیم، توى جامعه دهن به دهن بگردانیم. اینکه نمیشود. این فضا، فضاى درستى نیست.
خطبههاى نماز عید سعید فطر، بیست و نهم شهریورماه هشتاد وهشت
در تشخیصها و مصداقها دقت کنید
مراقب باشید، مواظب باشید، نمیشود هر کسى را بمجرد یک خطائى یا اشتباهى گفت منافق؛ نمیشود هر کسى را بمجرد اینکه یک کلمه حرفى برخلاف آنچه که من و شما فکر میکنیم، زد، بگوئیم آقا این ضد ولایت فقیه است. در تشخیصها خیلى باید مراقبت کنید. من تأکیدم به شما جوانان عزیز، فرزندان عزیز خود من، جوانان پرشور این کشور در سرتاسر میهن عزیز، همین است. انگیزهها با شدت، با قوّت، با ایمان کامل، با امید کامل به آینده حفظ بشود؛ اما در تشخیصها و در مصداقهاى مختلف دقت بشود. بىدقتى در مصداقها، گاهى اوقات ضررها و لطمات بزرگى خواهد زد.
دیدار بسیجیان، چهارم آذرماه هشتاد و هشت
قول سدید
تقوا در مسائل شخصى یک حرف است؛ تقوا در مسائل اجتماعى و مسائل سیاسى و عمومى خیلى مشکلتر است، خیلى مهمتر است، خیلى اثرگذارتر است. ما نسبت به دوستانمان، نسبت به دشمنانمان چه میگوئیم؟ اینجا تقوا اثر میگذارد. ممکن است ما با یکى مخالف باشیم، دشمن باشیم؛ دربارهى او چگونه قضاوت میکنید؟ اگر قضاوت شما دربارهى آن کسى که با او مخالفید و با او دشمنید، غیر از آن چیزى باشد که در واقع وجود دارد، این تعدى از جادهى تقواست. آیهى شریفهاى که اول عرض کردم، تکرار میکنم: «یا ایّها الّذین امنوا اتّقوا اللَّه و قولوا قولا سدیدا». قول سدید، یعنى استوار و درست؛ اینجورى حرف بزنیم. من میخواهم عرض بکنم به جوانان عزیزمان، جوانهاى انقلابى و مؤمن و عاشق امام، که حرف میزنند، مینویسند، اقدام میکنند؛ کاملاً رعایت کنید. اینجور نباشد که مخالفت با یک کسى، ما را وادار کند که نسبت به آن کس از جادهى حق تعدى کنیم، تجاوز کنیم، ظلم کنیم؛ نه، ظلم نباید کرد. به هیچ کس نباید ظلم کرد.
خطبههاى نماز جمعهى تهران در حرم امام خمینى (ره)، چهاردهم خرداد ماه هشتاد و نه
دستنوشتهی امام خامنهای بر حاشیه كتاب «نورالدین پسر ایران» منتشر شد.
متن این تقریظ كه عصر یكشنبه طی مراسمی با حضور جمعی از فعالان فرهنگی در مؤسسهی حفظ و نشر آثار رهبر معظم انقلاب به راوی «سیدنورالدین عافی»، همسر وی و نویسندهی كتاب «معصومه سپهری» اهدا شد، به شرح زیر است:
براي ديدن تصوير با اندازه بزرگتر اينجا كليك كنيد
«بسم الله الرحمن الرحیم
این نیز یكی از زیباترین نقاشیهای صفحهی پُركار و اعجاز گونهی هشت سال دفاع مقدس است. هم راوی و هم نویسنده حقاً در هنرمندی، سنگ تمام گذاشتهاند. آمیختگی این خاطرات به طنز و شیرینزبانی كه از قریحهی ذاتی راوی برخاسته و با هنرمندی و نازكاندیشیِ نویسنده، به خوبی و پختگی در متن جا گرفته است، و نیز صراحت و جرأت راوی در بیان گوشههائی كه عادتاً در بیان خاطرهها نگفته میماند، از ویژگیهای برجستهی این كتاب است. تنها نقصی كه به نظر رسید نپرداختن به نقش فداكارانهی همسری است كه تلخیها و دشواریهای زندگی با رزمندهئی یكدنده و مجروح و شلوغ را به جان خریده و داوطلبانه همراهی دشوار و البته پر اَجر با او را پذیرفته است.
ساعات خوش و با صفائی را در مقاطع پیش از خواب با این كتاب گذراندم والحمدلله
90/10/20»
«نورالدین پسر ایران» كتاب خاطرات سید نورالدین عافی است؛ پسری شانزده ساله از اهالی روستای خنجان در حوالی تبریز در آذربایجان شرقی كه حضور دفاع مقدس را در گردانهای خطشكن لشكر 31 عاشورا به عنوان نیروی آزاد، غواص و فرمانده دسته و در جبهههای مختلف تجربه كرده و بارها مجروح شده است. نورالدین نزدیك به هشتاد ماه از دوران جنگ تحمیلی را علیرغم جراحات سنگین و شهادت برادر كوچكترش سید صادق در برابر چشمانش در جبهه ماند و در عملیاتهای متعددی حضور داشت و جانباز هفتاد درصد دفاع مقدس است.
منبع:رجانیوز
و چند جمله از حضرت امام خمینی(ره):
ملتی که شهادت را آرزو دارد پیروز است.
یک ملتی که زن و مردش برای جان فشانی حاضرند ،و طلب شهادت می کنند، هیچ قدرتی با آن نمی تواند مقابله کند .
ملتی که شهادت برای او سعادت است پیروز است.
کشوری که همه بیدار و همه مستعد برای شهادت هستند، اینها را از چه می ترسانند؟
ملتی که شهادت دارد، اسارت ندارد.
در هفته منابع طبیعی و روز درختکاری حضرت آیت الله خامنه ای رهبر معظم انقلاب اسلامی ظهر امروز(دوشنبه) دو اصله نهال غرس کردند.
به
گزارش پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری ، ایشان در سخنانی، با
اشاره به اهمیت و ضرورت توجه به درخت و فضای سبز در زندگی و سلامت انسان،
خاطر نشان کردند: روز درخت کاری یکی از روز های پر برکت در جمهوری اسلامی
است که موجب شده در سالهای اخیر مردم و مسئولین به درخت و محیط زیست توجه
بیشتری نشان دهند.
حضرت آیت الله خامنه ای، بی اعتنایی به منابع
طبیعی در طول سالهای متمادی گذشته را یاد آور شدند و افزودند: امروز مردم
موثرترین و مهمترین نقش را در احیای فضای سبز کشور برعهده دارند و باید در
عین توجه به ایجاد فضای سبز جدید، مراقب جنگلها، باغات، مراتع و زمینهای
حاصل خیز موجود هم باشند.
در این مراسم، وزرای جهاد کشاورزی و نیرو، و همچنین رئیس سازمان حفاظت از محیط زیست و شهردار تهران حضور داشتند.
قبل از عمليات محرم بود كه شهيد رجب قاسميتبار به ما گفت: «بچهها! جمع شويد با شما كار دارم.» من به اتفاق چند نفر از دوستانش كنارش نشستيم.
لبخندي زد و گفت كار به خصوصي ندارم؛ ديشب خوابي ديدم كه خواستم آن را برايتان تعريف كنم. گفتم: بفرماييد. سرا پا گوشيم.
گفت: «بچهها ديشب خواب ديدم داخل باغي بزرگ قدم مي زنم. باغ، خيلي بزرگ و زيبا بود. هر ميوهاي كه ميخواستي در آن وجود داشت. همين طور كه قدم مي زدم چشمم به ساختمانهاي با شكوهي افتاد. آن قدر ساختمانها زيبا بودند كه هيچ گاه مانند آن را نديده بودم. با خودم گفتم: خدايا اين طاغوتيها كه از ايران فرار كردند عجب خانههايي در اين جا ساختند و در چه رفاهي زندگي مي كنند.
در همين افكار بودم كه روحاني زيبا و بشاشي به طرف من آمد و گفت: جوان! اشتباه نكن؛ در اين جا طاغوتي وجود ندارد؛ اينجا بهشت است.
گفتم: عجب! پس بهشت كه ميگويند اينجاست؟ چقدر زيبا و با طراوت است.
گفت: بله بهشتي كه خدا به بندگانش وعده دادهاست، همين است.
پرسيدم: در اين خانهها و كاخها چه كساني زندگي ميكنند و چرا اين ساختمانها در شكلهاي گوناگون ساخته شدهاند؟
گفت: براي هر گروهي خانهاي خاص ساخته ميشود. بعد با انگشت اشاره ساختمانها را نشانم داد و گفت: اين ساختمانها براي كساني است كه در دنيا براي خودشان ارزش قائل شدهاند و آن ساختمانها براي كساني است كه براي دين خدا جنگيدند و... .
بعد پرسيدم: آيا ساخت و سازها ادامه دارد يا نه؟ ايشان گفت: بله، ما هر روز داريم ساختمانهاي جديدتري ميسازيم و آن را به صاحبش ميدهيم.
گفتم: اين ساختمانهايي كه روبروي ما ساخته شده براي چه كسانياست؟
گفت: اين ساختمانها براي شهيد حجتالله توحيدي، شهيد عباس بخاراييان و... است. همين طور كه اسم تك تك شهدا را ميگفت، خانهشان را به من نشان ميداد.
از او پرسيدم آن سه تا ساختمان نيمه كاره، براي چه كساني ساخته ميشود؟
گفت: اين سه تا خانه را داريم براي سه مهماني كه قرار است به اينجا بيايند ميسازيم.
گفتم: خوشا به حالشان.
با شنيدن اين حرف از من پرسيد: دوست داري يكي از اين ساختمان ها را به شما بدهم؟
من كه با شنيدن اين حرف دل تو دلم نبود، گفتم: اگر اين كار را در حقم انجام ميداديد، خيلي از شما ممنون ميشدم.
ايشان گفتند: خيلي خوب، يكي از ساختمانها براي شما.
وقتي اين حرف را شنيدم ناگهان به ياد دوستانم افتادم و گفتم: آقا! اگر من يكي از اين خانهها را بگيرم دوستان من آقاي علي اصغر مبلي و صفرپور ناراحت ميشوند. آنها را چه كار كنم؟
گفت: شما مي تواني براي آنها هم خانه بگيري. با شنيدن اين حرف خيلي خوشحال شدم و از او به خاطراين لطفش سپاسگزاري كردم.
بعد از او پرسيدم آيا مي توانم پدر و مادرم را بياورم اينجا؟ كه ايشان با اين پيشنهاد من هم موافقت كرد و رفت. خيلي خوشحال بودم، به گونهاي كه در پوستم نميگنجيدم و آرام و قرار نداشتم.
بعد از چند لحظه يك ليوان آب نظرم را به خود جلب كرد. من كه خيلي تشنهام بود به طرف ليوان آب رفتم و آن را نوشيدم. ديدم شربت است. خيلي خوش مزه بود هيچ وقت چنين شربتي نخورده بودم.»
بعد رو كرد به بچهها و گفت: بچهها! حلالم كنيد مثل اين كه امشب رفتنيام. اگر بدي از من ديديد مرا ببخشيد و حلالم كنيد.
وقتي به اينجا رسيد بغض بچهها تركيد و اشك از چشمانشان جاري شد. او را در آغوش گرفتيم و از او حلاليت طلبيديم.
بعد از عمليات از دوستان شنيدم كه هر سه نفرشان به شهادت رسيدند.
« http://www.sajed.ir/pe/content/view/6703 راوی: سيد محمد هاشميان»
همسرشهید برونسی: زندگی وخانه داری با حقوق کم، مشکلات خاص خودش را دارد. یازده سال از شهادت عبدالحسین می گذشت (تاریخ شهادت شهید: بیست وسوم اسفند ماه سال هزار و سیصد وشصت وسه).
بار زندگی و بزرگ کردن چند تا بچه ی قد ونیم قد ، رو دوشم سنگینی می کرد. وقتی به خودم آمدم، دیدم من مانده ام و یک مشت قرض هایی که به فامیل وهمسایه داشتیم. نزدیک شدن عید هم ، تو آن شرایط دشوار ، مشکلی بود که بیشتر از همه خودنمایی می کرد.
روزها همین طور می گذشت و یاد قرض و قوله ها ، گاهی همه ی فکرم را به خودش مشغول می کرد. بعضی از قرض ها مال خود شهید بود که بنیاد شهید عهده دار آن ها نشد. هرچه سعی به قناعت داشتم و جلوی خرج ها را می گرفتم ، باز هم نمی شد؛ خودمان را به زور اداره می کردم چه برسد که بخواهم قرض ها را هم بدهم.
یک روز انگار ناچاری و درماندگی مرا کشاند به بهشت رضا- علیه السلام- رفتم سر خاک شهید برونسی. نشستم همین جور به درد دل و بازگوکردن.گفتم:
«شما رقتی و منو با این بچه ها ، و با یک کوه مشکلات تنها گذاشتی، بیشتر از همه ، همین قرض ها اذیتم می کنه.»
آهی کشیدم و با یک دنیا امید و آرزو ادامه دادم:
«اگه می شد یک طوری از این قرض ها راحت بشم ، خیلی خوب بود.»...
باهاش زیاد حرف زدم . فقط می خواستم سببی جور شود که از زیر بار این قرض ها خلاص شوم.
آن روز ، کلی سر خاک عبدالحسین گریه کردم. وقتی می خواستم بیام، آرامش عجیبی بهم دست داده بود.
هفته ی بعد تو ایام عید( عید سال هزار و سیصد وهفتاد وپنج)، با بچه ها داخل منزل نشسته بودم که زنگ زدند. دست پاچه گفتم:
« دور و بر خونه رو جمع و جورکنید، حتماً مهمونه.»
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
|
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |